سایه نظریه هارتلند بر مساله توسعه در روسیه
به گزارش فروشگاه اینترنتی هرپو، علی اخوان*؛ مساله توسعه را نمی توان به شکل تک بعدی مورد تحلیل و آنالیز قرار داد و عوامل متعدد و متکثری در پیش برد آن موثرند. مسائل سیاسی، مالی، اجتماعی، فرهنگی، جغرافیایی و… هر کدام به نوعی بر تصمیمات توسعه ای یک کشور تاثیرگذارند.
در این میان، پیدایش شاخه های میان رشته ای، کمک شایانی به فهم پدیده های موثر در دیگر شاخه های علوم نموده است. موضوع جغرافیای سیاسی یا ژئوپولیتیک نیز یکی از علوم میان رشته ای است که از زمان پیدایش، به پژوهشگران و نظریه پردازان حوزه روابط بین الملل و اقتصاد کمک نموده است و از این باب دریچه ای نو به روی پژوهشگران گگردده تا نگاهی عمیق تر به مسائل مختلف کشور ها بیندازند و از این رهگذر، مسائل و رویداد های مرتبط با توسعه را نیز بهتر درک نمایند.
این تاثیر به حدی عمیق بود که باعث بوجود آمدن گرایش های جدیدتری مانند ژئواکونومی یا جغرافیای مالی شد که آن نیز مختصات خاص خود را دارد. چرنایا در کتاب ژئواکونومی به مباحث این شاخه از علم و نقش آن در توسعه فکری متخصصان حوزه اقتصاد می پردازد: ژئواکونومی در دهه 90 میلادی جای خود را در علوم انسانی باز کرد و به مسائلی همانند تاریخ مالی، جغرافیای مالی، اقتصاد دنیای، علوم سیاسی و نظریه های مدیریتی می پردازد. از این نقطه نظر، ژئواکونومی نقش مهمی در توسعه و توسعه فکری اندیشمندان اقتصاد ایفا می نماید. (Черная، 2012:6)
در طول تاریخ نظریات متعددی در مورد مسائل ژئوپولیتیکی مطرح شده است و می توان گفت یکی از معروف ترین آن ها نظریه هالفورد مکیندر با عنوان هارتلند است. این تئوری یک قلمرو جغرافیایی در اوراسیا را در نظر می گیرد که از شرق به سیبری غربی، از جنوب به ارتفاعات ایران و مغولستان، از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از غرب به ولگا محدود می گردد.
به عقیده مکیندر، هر قدرتی که این منطقه (هارتلند) را تحت سیطره داشته باشد به علت عدم توانایی قدرت های دریایی برای دست یابی به آن جا، می تواند به کل دنیا حکومت کند. عزت الله عزتی در کتاب ژئوپولیتیک به تبیین نظریه هارتلند می پردازد: نظریه مکیندر اولین بار در سال 1904 تحت عنوان محور جغرافیایی تاریخ مطرح شد و سپس در سال 1919 به عنوان هشداری به معاهده صلح پاریس کتاب حقیقت و آرمان های دموکراتیک را به چاپ رسید که در ابتدا با توجه اندکی روبرو شد، ولی این کتاب توجه هاوس هوفر را به خود جلب کرد و مکیندر را الماس انگلستان نامید. … مکیندر قاره های آسیا، اروپا و آفریقا را جزیره دنیای می دانست که کلید آن، ناحیه محور یا هارتلند است. (عزتی، 1393:10)
البته اینگونه به نظر می رسد که با ظهور توان حملات هوایی در نیرو های نظامی کشور ها این تئوری کارایی نخواهد داشت، ولی همچنان روسیه روی آن تاکید دارد. این تاکید همیشه در تدوین خط مشی به وسیله تصمیم گیران و تصمیم سازان روسیه مشهود است. روسیه به علت شرایط خاص ژئوپولیتیکی که داراست نمی تواند عامل جغرافیا را در توسعه روابط خود با سایر کشور ها نادیده بگیرد بنابراین در طول تاریخ مساله جغرافیا و جغرافیای سیاسی همیشه مورد توجه روسیه در جهت دهی به تصمیمات کلان بوده است.
تبیین نوع نگاه روسیه در طول تاریخ به مسائل ژئوپولیتیکی در تصمیمات کلان لازمه فهم درست از فرایند توسعه کشور در زمان های مختلف است؛ لذا در این نوشتار سعی بر این است تا به این پرسش کلیدی پاسخ داده گردد که تاثیر تئوری هارتلند هالفورد مکیندر بر تصمیمات توسعه ای در طول تاریخ روسیه چگونه بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش ضروری است تاثیر این تئوری بر تفکر رهبران روسیه در ادوار مختلف تاریخی مورد کنکاش قرار گیرد تا به پاسخ صحیح و دقیقی نائل شویم.
پس از آنکه مکیندر نظریه هارتلند را ارائه داد، روسیه سه دوره مهم تزاری، شوروی و معاصر را تجربه نموده است که هر کدام ویژگی های خاص خود را داشتند و رهبران هرکدام از ادوار به این نظریه به سبک و سیاق خود می نگریستند؛ لذا ضروری است این تئوری در این سه مقطع تاریخی مورد بحث قرار گیرد.
برهه تاریخی اول مربوط به دوره نیکلای دوم است. این دوره مصادف با زمانی شد که روسیه در شرایط وخیم اجتماعی و سیاسی قرار داشت. شورش های متعدد و دو جنگ طاقت فرسا که اولین آن در سال 1905 با ژاپن بود و به شکست روسیه انجامید و دومین آن جنگ دنیای اول بود که هر چقدر از مصائب این کشتار وسیع صنعتی گفته گردد کم است همگی توان اداره کشور از نیکلای دوم سلب کرد و چالش های متعددی پیش روی وی نهاده بود.
به علت همین مسائل، روسیه در آن دوره نتوانست بر منطقه هارتلند اشراف و تسلط کامل داشته باشد و همین امر باعث ضربات شدید مالی به روسیه شد. علت این ضربات مالی عمدتا چالش-های اجتماعی و سیاسی بود که حکومت تزاری با آن روبرو شده بود و نهایتا در سال 1917 حکومت چند صد ساله¬ی تزاری به زوال رفت و جای خود را به حکومت بلشویکی به رهبری ولادیمیر لنین داد.
برهه تاریخی دوم زمان حکومت شوروی است که این دوره احتیاج به تفصیل بیشتر دارد. زمانی که بلشویک ها حکومت را به دست گرفتند مسائل برجای مانده از دوران تزاری به یکباره رخت بر نبست و علاوه بر همه آن مسائل، این بار جنگ های داخلی نیز به مسائل کشور افزوده شد.
جنگ های داخلی روسیه عملا سیطره بلشویک ها بر ناحیه هارتلند را با اختلال روبرو نموده بود و همین مساله باعث شد تا فرایند توسعه مالی در روسیه با مسائل جدی روبرو گردد. زمانی که ژوزف استالین به عنوان دبیر اول حزب کمونیست بر مسند قدرت نشست اوضاع شوروی تا حد زیادی ثبات یافته بود.
اتحاد جماهیر شوروی در سال 1922 تشکیل شده بود و جمهوری های زیادی در اروپای شرقی، قفقاز و آسیای میانه به این اتحاد پیوسته بودند و سیطره این کشور بر منطقه هارتلند تحکیم یافته بود.
استالین نیز با روحیه خشنی که از خود بروز داده بود برنامه ها و سیاست هایش را به هر نحو ممکن به پیش می برد. در این دوره تصفیه های خونین استالین باعث شد تا جمع کثیری از نخبگان حکومتی و نیرو های اپوزوسیون از دم تیغ بگذرند و استالین برای پیشبرد اهداف خود با هیچ مخالفی مماشات نمی کرد. در این مقطع زمانی برنامه های توسعه پنج ساله کلید خوردند و بدون هیچ خللی سیاست های مالی استالین به پیش رفت و در این دوره شاهد ترقی و رشد صنعتی شوروی هستیم.
در دوره استالین با وجود تمامی محدودیت ها و سلب آزادی های مدنی و جو خفقان و دیکتاتوری، رشد و توسعه صنعتی خوبی در شوروی پدید آمد که تا به امروز نیز روسیه از آن منتفع است.
لاتیواک و موزار در کتاب استالین؛ اقتصاد بدون بحران مقدمه پیروزی بزرگ می نویسند: در آغاز دهه سی میلادی، تمام دنیا کاپیتالیستی از بحران بزرگ مالی که بوجود آمده بود صدمه دیدند. در این برهه، آمریکا و اروپا تجربه¬ی تلخی را از بیکاری و گرسنگی پشت سر گذاشتند، اما اقتصاد شوروی با فرایند تندی توسعه می یافت تا جایی که از کشور هایی مثل آمریکا و آلمان برای کار به شوروی می آمدند.در این زمان قدرت استالین در دنیا رو به رجحان بود و حتی در روزنامه های کشور های کاپیتالیستی نیز از صنعتی سازی و ارتقای سطح کیفی زندگی مردم شوروی سخن می رفت. (Лативок، Мазур، 2013:131)
فرآیند مدرنیزاسیون روسیه تا آغاز جنگ دنیای دوم در شوروی ادامه داشت تا زمانی که شوروی گرفتار جنگ شد و دوباره سیطره این کشور بر منطقه هارتلند رو به افول رفت. در این برهه، اقتصاد شوروی حالت نظامی به خود گرفت که مختصات ویژه خود را داراست و تمرکز بر توسعه نظامی این کشور سوق پیدا کرد.
همین موضوعات باعث شد که فرایند توسعه روسیه در بخش غیرنظامی با افت محسوس روبرو گردد و پس از آن جرقه های جنگ سرد زده شد و همین موضوع، شوروی را وارد رقابت شدید تسلیحاتی و فضایی کرد که همین موارد اقتصاد این کشور را با چالش های جدی روبرو ساخت. این وضع در دوران خروشچف و بحران موشکی کوبا به اوج خود رسید، ولی رفته رفته در دوران برژنف فروکش کرد، ولی اقتصاد روسیه دوران رکود را تجربه می نمود.
زمانی که گورباچف جوان به قدرت رسید سعی کرد روابط خود با غرب را بهبود و اقتصاد روسیه را سامان بخشد. سیاست های گلاسنوست و پرسترویکا تبدیل به شعار های اصلاح طلبانه وی شد و فرایند اصلاحات آغاز گشت، اما اقتصاد شوروی دچار بحران شدیدی شده بود که در نهایت به فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی انجامید.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ژئوپولیتیک دنیا تغییرات شگرفی کرد به گونه ای که این فروپاشی را بزرگترین اتفاق ژئوپولیتیکی قرن بیستم می دانند. فدراسیون روسیه کنترلی که شوروی بر منطقه¬ی هارتلند داشت را دیگر دارا نبود و این دوره مصادف شد با شدیدترین بحران مالی که قدراسیون روسیه تجربه کرد.
دهه نود میلادی در روسیه برای تمام کشور های دنیا درس¬های فراوانی به همراه داشت. یلتسین که قدرت را تازه به دست گرفته بود برای حل بحران های مالی بوجود آمده از مشاوران غربی کمک گرفت و اوایل دهه نود میلادی در روسیه، غربگرایان کنترل اقتصاد روسیه را به دست گرفتند که هیچ توفیقی نداشتند.
ارزش روبل روز به روز در مقابل دلار کمتر از قبل می شد و شرایط معیشتی مردم روسیه حال و روز خوبی نداشت. کولیکف در کتاب اقتصاد اجتماعی روسیه در دوران گذار می نویسد: در آستانه هزاره سوم، اقتصاد روسیه یکی از بی سابقه ترین بحران های دنیای را تجربه نمود. بسکمک از شرکت های بزرگ تعطیل شدند. شاخص های رشد شاخه های مختلف صنعت، فراوری ناخالص داخلی و سطح زندگی مردم به حدود نصف دوران قبل از اصلاحات رسیده بود. (Куликов، 2004:6)
تفکر غربگرای کوزیروف جای خود را به اوراسیاگرایی پریماکوف داد و روسیه نیز از غرب ناامید شد. تفکر اوراسیاگرایی پریماکوف توجه بیشتری را به منطقه¬ی هارتلند معطوف کرد و پس از کناره گیری یلتسین از قدرت، این رویه به وسیله پوتین دنبال شد. پوتین در آغاز اصلاحات زیادی را در روسیه اعمال کرد و توانست اقتصاد روسیه را به ثبات برساند و از آن موقع تا سال 2007 و 2008 که بحران مالی، دنیا را گرفتار نموده بود رشد و توسعه در اقتصاد روسیه مطلوب بود.
چند سال پس از بحران دنیای مالی، بحران شبه جزیره کریمه باعث شد تا تحریم های متعددی علیه روسیه به وسیله ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا وضع گردد و همین موضوع توسعه¬ی مالی در روسیه را با مشکل روبرو کرد.
در جمع بندی مسائل فوق الذکر، یک فرمول واحدی وجود دارد و آن اینکه فارغ از توجه رهبران روسیه به منطقه هارتلند، این منطقه نقش حیاتی در سیاست و به تبع در اقتصاد روسیه ایفا می نماید. با نگاهی گذرا به دوران تزاری متوجه می شویم که نابسامانی اوضاع اجتماعی، شورش ها و هرج و مرج از یک سو و جنگ های طاقت فرسا از سوی دیگر توان تسلط بر هارتلند را از حکومت گرفته بود. دوران کمونیستی نیز با جنگ های داخلی آغاز شد و سپس با ثبات نسبی که بر شوروی حاکم شده بود فرایند توسعه مالی در روسیه کلید خورد تا زمانی که جنگ دنیای دوم تسلط شوروی بر هارتلند را مختل کرد و توسعه مالی با اختلال روبرو شد.
پس از جنگ دنیای دوم نیز به علت برافروخته شدن شعله های جنگ سرد، توسعه شوروی بیشتر در صنایع نظامی و فضایی متمرکز شد و پس از آن نیز تغییر ژئوپولیتیک شوروی پس از فروپاشی و از دست دادن منطقه ها زیادی از ناحیه هارتلند، ضرباتی به اقتصاد روسیه وارد کرد.
در کل می توان اینگونه نتیجه گرفت که ثبات سیاسی در روسیه در گرو تسلط بر هارتلند است و هر چقدر این سیطره عمیق تر باشد، ثبات سیاسی نیز بیشتر از و این ثبات سیاسی مقدمه ای است بر توسعه مالی در روسیه.
*دانشجوی دکتری رشته مطالعات روسیه دانشگاه تهران و کارشناس مسائل روسیه
لیست منابع:
1. Куликов А. СЮ. (2004)، Социо-экономика России переходного периода (1991-2003): Монография، Издательство Едиториал УРСС
2. Лативок Н. Маруз Е. (2010)، Сталин: Экономика без кризисов - залог вликой победы، Белые альвы
3. Черная И. П. (2012)، Геоэкономика، Москва، Дашков и К°
4. عزتی، عزت الله (1393)، ژئوپولیتیک، انتشارات سمت
منبع: فرارو